، سال اول، شماره اول، پاييز و زمستان 1388، ص 163 ـ 184
علي جابري*
چكيده
علم اقتصاد در حالي در قرن هجدهم متولد شد كه بستر خاصي از طبيعت گرايي، انسان گرايي، دئيسم و نيز زدودن آثار متافيزيكي و كلامي از فلسفه فراهم شده بود. اين دانش گرچه در يك بستر اخلاقي شكل گرفت و رشد كرد، ولي ارزشهاي اخلاقي به تدريج از آن زدوده شد. در سير تحول انديشههاي اقتصادي ،اقتصاددانان كلاسيك به خصوص آدام اسميت تحت تاثير نظريات فلاسفه اخلاق از جمله هابز و ديويد هيوم، نظريات خود را بر پايه خودگروي بنيان نهادند. اسميت اصطلاح "دست نامرئي" را با توجه به اين مفهوم مطرح ساخت و آن را به عنوان يكي از مهم ترين مكانيزمهاي اقتصادي مطرح كرد. بر اين اساس ادعا شد كه پيگيري نفع شخصي با كمك دستي نامرئي منافع جامعه را نيز تامين ميكند. فرضيه اساسي اين مقاله كه با روشي تحليلي عقلي بررسي شده آن است كه اقتصاد دانان نئوكلاسيك با پذيرش ايده خودگروي لذت گرايانه آن را وارد مدلهاي اقتصادي كردند. در اين فرمول بندي، علم اقتصاد متعارف نئوكلاسيكي خودگروي لذت گرايانه را به مثابه قانوني حتمي همانند قانون جاذبه در فيزيك نيوتني قلمداد كرده و رفتار اقتصادي را نه تنها به عنوان تلاشي براي حداكثر كردن لذت تفسير ميكند، بلكه رفتار غير خودخواهانه را غير عقلايي قلمداد مينمايد.
كليد واژهها: علم اقتصاد متعارف، خودگروي روانشناختي، خودگروي اخلاقي، لذت گرايي، ديگرگرايي، پيروي از نفع شخصي.